نویسندگان: یوهان هایلبرون و ژیزل ساپیرو
مترجم: محمدحسین موسوی نسب
همان طور که به تازگی در مجموعهای از پژوهشها مشخص شده است، تحلیل جامعهشناسانه آثار ترجمه شده را میتوان به دو صورت انجام داد: 1) رویکرد تفسیر متن و بررسی دگرگونیهای آن و 2) تحلیلِ اقتصادیِ تبادلات بین ملتها.
رویکرد تفسیری خود به دو روند تقسیم میشود: یکی عینیّتگرا[1] که ناشی از سنت دانش تفسیر یا همان هرمنوتیک است و دیگری ذهنیّتگرا[2] که از دهه 1340 خورشیدی (1960 میلادی) در چارچوب پژوهشهای مطالعات فرهنگی شکل گرفت. در بحثهای هرمنوتیک که از مبانی رویکردهای ادبی و فلسفی به بررسی ترجمه هستند، تولید ترجمه «هنر درک کردن»[3]،[4] به شمار میآید، درست به مانند تفسیر که جنبشی هرمنوتیک با هدف دستیابی به معنای متن و ویژگیهای منحصر به فرد آن است. از طرف دیگر جریان فرهنگی با توجه به تنوع اندیشهها، بر ثابت نبودن معنا از دیدگاه نسبیتگرایانه تأکید دارد. این دو رویکرد تفسیری در تأکید بر شرایط اجتماعیِ امکانپذیر بودنِ ترجمه، انکار چندعاملی بودنِ این امر، و نیز کارکردهای حقیقی ترجمه برای خود مترجم، انتقالدهندگان مختلف فرهنگ و نیز عموم مردم در بستر تاریخی و اجتماعی دریافت اثر ترجمهشده با هم اشتراک دارند.
اما رویکرد اقتصادی به گونهای متفاوت عمل میکند. با این که این رویکرد از نظر اجتماعی قدرتمندتر از رویکرد تفسیری متن است، ولی کمتر در پژوهشهای حوزه ترجمه به آن توجه شده است. رویکرد اقتصادی بر خلاف توجه بیش از حد رویکرد تفسیری بر یگانه بودن هر متن یا انعطافپذیر بودن معنا، کتابهای ترجمه شده را زیرمجموعه دستهبندی کلیتر کالاهای اقتصادی در نظر میگیرد، یعنی کالاهایی که طبق منطق بازار تولید و مصرف و طبق قوانین بازار، کشوری و جهانی داد و ستد میشوند. در واقع میتوانیم کتاب ترجمه شده را به عنوان یک کالای فرهنگی با ویژگیهای خاص خودش در زمینه تولید و ارزشگذاری اقتصادی ببینیم. بازار کالاهای نمادین، معیارهای طبقهبندی و نظام اقتصادی ویژه خودش را دارد.
رویکرد جامعهشناختی به ترجمه بر خلاف این دو روش فروکاستگرا[5] به بررسی همه روابط اجتماعی که در نتیجه آنها ترجمه تولید و منتشر میشود میپردازد. در واقع این رویکرد، دو رویکرد ایجاد شده از طرف مقایسهگرایان[6]، متخصصان تاریخِ ادبیات، فرهنگ و اندیشه را با هم پیوند میدهد: یعنی ترکیب مطالعات ترجمه و مطالعات فرآیند «انتقال فرهنگی»[7]. رشته دانشگاهی و حوزه پژوهشی ترجمه در دهه 1350 خورشیدی (1970 میلادی) در کشورهای کوچک ولی چندزبانهای چون بلژیک و هلند به دنیا آمد. گر چه این حوزه در ابتدا بیشتر بر روی بررسی متنها متمرکز بود، اما دیری نپایید که متخصصان آن متوجه کمبودی شدند: به جای درک کردن یک ترجمه تنها از راه متن اصلی، مبدأ یا زبان مبدأ یا بررسی موشکافانه یک متن برای یافتن انحرافهای صورت گرفته از متن مبدأ برای تعیین مشروعیت ترجمه که در واقع برخلاف دیدگاه متخصصان فرهنگی است و باعث کوچک کردن جایگاه ترجمه تا حد فرزند دورگه دو فرهنگ میشود، متخصصان این حوزه به بررسی عملکرد ترجمهها در خود بسترهای تولید و دریافتشان، یعنی در فرهنگ پذیرنده[8]،[9]، علاقهمند شدند. این پرسش پیرامون رابطه بین بستر تولید و نحوه دریافت آن چه که تولید شده است، در حوزه پژوهشهای «انتقال فرهنگی» جای میگیرد. این امر خود عاملهای این انتقال، یعنی نهادها، افراد و جایگاهشان در روابط سیاسی و فرهنگی کشورهای مورد مطالعه، را بدون در نظر گرفتن مسایل اقتصادی و نقش ناشران در نظر میگیرد. رشد حوزه پژوهشی تاریخ تطبیقی فرهنگها نیز در زمینه ایجاد بحث و یافتن راهکار مناسب برای ترکیب اندیشههای مقایسهگرا و انتقال فرهنگی نقش داشته است.
دور شدن از بحثهای بینامتنیت[10] (تأثیر یک متن بر شکلگیری متنی دیگر) که بیشتر بر روی رابطه بین یک متن ترجمه شده با متن مبدأ متمرکز بود، باعث میشود که پرسشهایی عمیقاً جامعهشناسانه به ذهن خطور کند. این پرسشها به جنبهها و عملکردهای ترجمهها، مترجمان و نهادهای درگیر این کار، بستری که در آن ترجمه انجام میشود و محدودیتهای این کار از نظر اقتصادی و سیاسی معطوف است. رویکرد جامعهشناختی به ترجمه باید جنبههای مختلف داد و ستد کالاهای فرهنگی بین دو فرهنگ را در نظر بگیرد، از جمله ساختارِ «بسترِ جهانی تبادل فرهنگی»، محدودیتهای موجود برای انجام این داد و ستد فرهنگی از نظر اقتصادی و سیاسی، نهادها و افراد انتقال دهنده ]بازرگانان فرهنگی[ و فرآیند واردات و دریافت کالاهای فرهنگی در کشور پذیرنده. در ادامه به این مسایل خواهیم پرداخت.
فضای جهانی
ترجمه به عنوان راه انتقال فرهنگ، به وجود فضای روابط بینالمللی نیاز دارد. این فضا توسط دولتهای ملی و گروههای زبانی مرتبط با هم شکل میگیرد که رقابتی دوستانه یا غیردوستانه دارند. در نتیجه «جامعهشناسی ترجمه» در طرح پیشنهادی آقای پییر بوردیو برای شرایط اجتماعیِ داد و ستد جهانیِ کالاهای فرهنگی جای میگیرد[11]. برای درک عملِ ترجمه کردن ضروری است که ابتدا جایگاه ترجمه را در نظام روابط بین کشورها، فرهنگها و زبانها تحلیل کنیم. در این نظام منابع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به طور نابرابر تقسیم شدهاند که این منجر به تبادلات نابرابر فرهنگی میشود و نتیجهاش به وجود آمدن روابطی سلطهگرانه است.
به همین دلیل «نظام جهانی ترجمهها» را میتوان به صورت مجموعهای از روابط طبقاتی که عملکردش نشاندهنده سازوکارهای مختلفی است توصیف کرد[12]. دادههای آماری به دست آمده از بازار جهانی کتابهای ترجمه شده، ساختار اقتصادی این حوزه را برای ما تا حدودی نمایان میکند. از آن جایی که حدود نیمی از کتابهای ترجمه شده در سرتاسر جهان از زبان انگلیسی ترجمه میشوند، این زبان توانسته است جایگاه بسیار محکم و مرکزی را برای خودش ایجاد کند، به طوری که تأثیرش فراتر از یک «زبان مرکزی»[13] بشود. پس از آن و با فاصله زیاد دو زبان فرانسه و آلمانی قرار دارند که بین 10% تا 12% بازار جهانی ترجمه را از آن خودشان کردهاند و تا حدودی «زبان مرکزی» محسوب میشوند. هشت زبان با داشتن 1% تا 3% سهم بازار جهانی ترجمه جایگاه حاشیهای و سهم محدودی برای خودشان دست و پا کردهاند (از جمله زبانهای اسپانیایی و ایتالیایی). سایر زبانها همگی کمتر از 1% در این بازار سهم دارند و در نتیجه میتوان آنها را بسیار کم تأثیر دانست. این در حالی است که برخی از این زبانها مانند چینی، عربی یا ژاپنی از نظر شمار گویشوران (کسانی که به این زبانها حرف میزنند)، از جمله گروههای زبانی مهم محسوب میشوند. این بدین معناست که شمار گویشوران عامل مناسبی برای تعیین جایگاه یک زبان به عنوان «زبان مرکزی» یا «زبان حاشیه ای»[14] نیست.
این ساختار طبقاتی، به سرعت نظمی خاص را در زمینه چگونگی تبادل متنها از راه ترجمه در جهان ایجاد میکند. مشاهده نخست: جریان ترجمه از سمت مرکز به حاشیه است نه برعکس آن. مشاهده دوم: ارتباط بین دو زبان حاشیهای معمولاً از طریق یک زبان مرکزی برقرار میشود. هر چه یک زبان مرکزیتر باشد، بیشتر احتمال دارد که به عنوان زبان میانجی یا واسطه بین دو زبان دیگر عمل کند. برای مثال ترجمه یک اثر نوشته شده به زبان نروژی یا کرهای به زبانهای انگلیسی یا فرانسه، به سرعت توسط ناشر به همگان اعلام میشود چرا که ناشر میداند که ترجمه یک اثر به یکی از زبانهای مرکزیِ بازار جهانی ترجمه، دیر یا زود ترجمه آن اثر به زبانهای دیگر را در پی خواهد داشت. روند قابل مشاهده دیگر تنوع آثار ترجمه شده است. هر چه یک زبان مرکزیتر باشد و جایگاه بیشتری برای خودش در بازار جهانی ترجمه ایجاد کرده باشد، به همان اندازه ژانرهای ترجمه شده از آن زبان متنوعتر است.
میزان اهمیتی که کشورهای مختلف برای ترجمه قائل میشوند خود در به وجود آمدن این سهم نابرابر تأثیرگذار بوده است. شاید برجستهترین ویژگی این فضا، رابطه بین میزان مرکزی بودن یک زبان و اهمیت ترجمهها در آن زبان است. به طور کلی هر چه یک زبان نقش مرکزیتری در نظام جهانی ترجمه داشته باشد، کمتر از زبانهای دیگر به آن زبان ترجمه انجام میشود. کشورهای برتر از نظر فرهنگی بیشتر کالاهای فرهنگی خودشان را صادر میکنند و کمتر از راه ترجمه واردات دارند، در حالی که کشورهای زیرسلطه از دیدگاه فرهنگی صادرات کالاهای فرهنگی کمی دارند و بیشتر کتابهای خارجی را از راه ترجمه وارد میکنند. بدین ترتیب در اوایل دهه 1370 خورشیدی (1990 میلادی) کمتر از 4% کتابهای چاپ شده در ایالات متحده و انگلستان ترجمه بود. این میزان در همان زمان در کشورهای فرانسه و آلمان بین 14% تا 18% بوده است. در ایتالیا و اسپانیا حدود 24% کتابهای چاپ شده در آن زمان ترجمه از سایر زبانها بودهاند. در هلند و سوئد حدود یک چهارم کتابهای چاپ شده ترجمه بودند. در کشورهایی چون پرتغال یا یونان این میزان بین 35% تا 45% بوده است[15].
همه این شواهد نشان میدهد که رابطه معکوسی بین میزان «مرکزی بودن» یک زبان در بازار جهانی ترجمه و سهم ترجمه در بازار کتابهای چاپ شده آن کشور برقرار است. هر چه میزان تولیدات فرهنگی یک کشور نقش مرکزیتری در بازار جهانی داشته باشند، دیگر فرهنگها بیشتر به عنوان منبع به آن فرهنگ مراجعه میکنند ولی کمتر به زبان آن کشور ترجمه میکنند. این مسئله اصلا تصادفی نیست که رشته دانشگاهی و حوزه پژوهشی ترجمهشناسی به طور ویژه در کشورهای کوچکی چون هلند و بلژیک رشد کرد یا این که ترجمه در چنین کشورهایی بسیار بااهمیتتر از کشورهای قدرتمندتر از نظر فرهنگی است.
همچنین تحلیل جریانهای ترجمه در سایه توازن قدرت بین زبانهای مختلف، به درک بهتر تأثیرات تغییرات تاریخی کمک میکند. از دست رفتن اعتبار جهانی یا قدرت یک کشور یا زبانش در عرصه جهانی بر فعالیتهای ترجمه آن کشور و زبان نیز تأثیر میگذارد. پس از در هم شکسته شدن حکومت شوروی در کشور روسیه، جایگاه جهانی زبان روسی به طرز بیرحمانهای اُفت کرد: شمار ترجمهها از زبان روسی در زمانی کوتاه به شدت کاهش یافت و در عوض شمار ترجمهها به زبان روسی از زبانهای دیگر به شدت افزایش یافت. همچنین کاهش جایگاه جهانی کشور فرانسه با افزایش ترجمهها به زبان فرانسه از نظر آماری همبستگی دارد (برای اطلاعات دقیقتر به فصل 3 کتاب مراجعه شود). اندازه بازار جهانی ترجمه و نیز بازار کشوری ترجمه که خود یکی از معیارهای توضیح میزان سهم هر کشور در این بازار جهانی است، در هر دو مورد بیان شده، تغییر بارزی نداشته است و نمیتوان آن را دلیل این تغییرات دانست. اگر ارتباط قوی بین حضور یک زبان در بازار جهانی ترجمه، به ویژه از نظر شمار کتابهای ترجمه شده، و اهمیت چاپ کتاب به آن زبان هم معیار باشد، باز هم نمیتوان آن را محدود به منطق اقتصادی دانست. بلکه به عوامل فرهنگی و سیاسی نیز بستگی دارد. برای نمونه آزادسازی صنعت چاپ و نشر در سده 18 میلادی امکان رشد بازار کتاب را در دنیای غرب را ممکن ساخت. بر عکس، کنترل شدید صنعت چاپ و نشر در حکومتهای کمونیستی چون شوروی امکان فرمانروایی واقعیِ فرهنگیِ روسیه بر شرق اروپا را فراهم کرد[16].
متنی که خواندید بخشی از ترجمه فصل نخست کتاب «بازار ترجمه در فرانسه در عصر جهانی شدن» چاپ سال 2008 میباشد که مستقیم از زبان فرانسه به فارسی انجام شده است. این متن در سه بخش برای شما منتشر شده است. ادامه این ترجمه را در بخش دوم بخوانید...
[1] Objectiviste
[2] Subjectiviste
[3] Art de comprendre
[4] برای خواندن بیشتر به منبع زیر مراجعه شود (نویسندگان):
Hans Georg Gadamer, Vérité et méthode : Les grandes lignes d’une herméneutique philosophieque, Paris, Seuil, 1976
[5] Réductionniste
[6] Comparatistes
[7] Transfert culturel
[8] Culture d’accueil
[9] اصطلاحاتی چون «زبان مرکزی»، «زبان حاشیهای» و «فرهنگ پذیرنده» برگرفته از «نظریه نظامهای چندگانه» یا «polysystem theory» آقای ایتمار ایوان ـ زوهَر است (مترجم).
[10] Intertextuel
[11] برای خواندن بیشتر به منبع زیر مراجعه شود (نویسندگان):
Pierre Bourdieu, « Les conditions sociales de la circulation international des idées », Actes de la recherche en sciences sociales, 145, décembre 2002, pp. 3-8
[12] برای خواندن بیشتر به منبع زیر مراجعه شود (نویسندگان):
Johan Heilbron, « Towards a sociology of translation: book translation as a cultural world-system », European Journal of Social Theory, 4, pp. 429-44
[13] Langue centrale
[14] Langue périphérique
[15] برای خواندن بیشتر به منبع زیر مراجعه شود (نویسندگان):
Valérie Ganne et Marc Minon, « Géographies de la traduction », en François Barret-Ducrocq (dir.), Traduire l’Europe, Paris, Payot, 1992, p. 79
[16] برای خواندن بیشتر به منبع زیر مراجعه شود (نویسندگان):
Ioana Popa, « Le réalisme socialiste un produit d’exportation politico-littéraire », Société et Représentations, 15, décembre 2002, pp. 261-92